من سکوت را دوست دارم چراکه در آن
هنگام نگاهم با پنجره دوست می شود
بازش می کندو مرا از این دخمه می رهاند
من آواز حزن آلود آن نابینارا دوست دارم
چرا که در اوج نیاز نامش گدا نیست
من صدای زنگ خانه را دوست دارم
چرا که همیشه نوید یک تحول ودگرگونی دارد
درست مپل کودکی که آب داخل چاله ای
را به بازی می گیرد.
من آقتاب زمستان را دوست دارم
چرا که در میان سرما به سراغ من می آید
من مهربانی را دوست دارم چرا که
محبت را هدیه و نیاز را تحسین می کند
من تو را دوست دارم چرا که این نوشته را
می خوانی ومی فهمی و به خاطرش
لبخند می زنی...


الهم عجل لولیک الفرج

دلم خون است دلم خون است...
شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر
 بخواهند دغا می کنند و فرج ما می رسد

به راستی ما با مولایمان چه کردیم...

این شکایت را به کخا ببرم که حتی برخی از مقدسین
 ما تحمل شنیدن صحبت در مورد غربت یوسف زهرا را ندارند
اکنون حضرت زهرا(ع)در گودال قتلگاه و حضرت زینب(ع)
 در تل زینبیه نظاره گر ما هستند
نکند صدای ((هل من معین)) امام زمان در صحرای
 کربلای غیبت بی لبیک بماند.
مبادا هلهله ی اهل کوفه صدای غربت حجه بن الحسن
 را به گوش ما نرساند نکند امام عصر تنها بماند
بیاییم برای فرجش دعا کنیم

 




امشب وقتی دوباره دفتر خاطرات زندگی ام را ورق می زدم
شعری از یکی از عزیزانم را دیدم که با دیدن شعر خیلی دلم
براش تنگ شده .امیدوارم هر کجای ایران عزیز که هست
زنده دل وشاد باشد و بداند که من هیچ وقت فراموشش
نکردم....

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و شاخه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه ها چه می کنید
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های بنشسته در آشیان چه می کنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش نا گزیر دانه ها چه می کنید

سنگ صبور



امشب دلم تو غربت گرفته آخه دلتنگی تو غربت سخته
مخصوصا اگه کسی نباشه که حرفاتو گوش کنه
این شعر را به کسی تقدیم میکنم که همیشه
سنگ صبور من بوده است...

شب شده سنگ صبور
خونه غم شده باز این دل من
پر ماتم شده باز این دل من
من و تو با دلمون
توی این شهر بزرگ
توی این دشت جنون
خودمونیم و خدا
خودمون و دلمون
اگر از درد دلم با تو شکایت بکنم
قصه مردم نامردو بگم
اگه من با تو حکایت بکنم
دل تو میشکنه چون جام بلور
نمی خوام سنگ صبور نمی خوام...

تقدیم به تمام مادران



در حسرت گذشته پر شور کودکی

مادر بر روی سینه تو خوابم آرزوست

ای قبله گاه پاک و مقدس اگر رسم

بر اوج ماه بوسه بمحرابم آرزوست

مادر به خاک پای تو سوگند در جهان

پاکیزه تر ز مهر تو در سینه ای نبود

آلوده بود جز دل تو هر دلی که بود

مهری نبود کز پی آن کینه ای نبود

مادر گر دست لطف بر سر زلفان من کشی

دنیا و هر چه هست فراموش می کنم

جز جان بی بها نبود هیچ در کفم

شایسته نثار تو و خاک پای تو

با آنکه شرم آیدم از خانهء خراب

خالی مباد در دل ویرانه من جای تو