من چو چشمه پاک و زلال بودم
و تو چون همیشه مغروروخودخواه
روزی که از کنارم گذشتی یادم هست
هنوز هم عطربهاری آن روزت صبح هنگام
دشت و صحرا را به خروش در می آورد
آرام کنارم آمدی و
رخسارت را در من به تما شا نشستی و
لبخندی زدی
آمدم بگویم که....
آرام از کنارم گذشتی
وعطر زیبای بهاریت مرا مدهوش کرد
در آن حال آرام صدایت زدم
ولی افسوس که صدایم پاسخی نداشت
شاید دیواری بین ما بود
دیواری از جنس فخر و غرور
و من ماندم و یار همیشه گیم
تنهایی
صبحدم همدمم نسیم بود
شب هنگام اشک و آه
و منتظر به راه
تا این بار با تمام وجود فریادت بزنم
سال ها گذشت...
روزی آمدی ز راه
با همان عطر دل انگیز بهاری
ولی رخساری پاییزی
کنارم آمدی و خود را به تماشا نشستی
در آن آب بی ریا
آمدم فریاد بزنم
ولی نه چه شد؟
با خشم
سنگی به سویم پرت کردی وهمچو باد از کنارم گذشتی
گناه من چه بود آیا گناهم این بود که با تو بی ریا بودم
آیا گناهم این بود که پاک بودم
و چهره حقیقی ات را نشانت دادم
ولی افسوس که سنگ رها شده به قلب و جان چشمه خورد
چشمه ای که گناهش عاشق شدن بود
چشمه آرام گریست
و آرام آرام چشم هایش را بست...
سلام . خوبی ؟ممنون که اومدی پیشمون ... منم بهت لینک دادم به نام دوران جوانی بالای لینک آیدین استقلالی تو وب . موفق باشی عزیزم ... دوست جدید تو سهیل از وبلاگ گروهی دوست دارم
سلام خوب من
زیبا بود؛ خوندمش و لذت بردم
سلام. خیلی قشنگ بود. شاد باشی. من بای.
سلام:
دوستم من خونه تکونی کردم .
اگه بیای خوشحال میشم.
موفق باشی.
بای.
مرسی به من سر می زنی.
راستی عیدت مبارک .
شاد باشی و پیروز.
سلام... به ما سر نمیزنی...از وقتی شدی شوالیه عدالت!!
سلام
خلیی خوب بود وقت کردی یه سرم به من بزن
کوچک شما شلیل