چند وقتی بود که مشغول طراحی سایتی برای امام زمان ارواحنا فداه بودم تا اینکه سرانجام به پایان رسید حال قصد دارم آنچه که خودم در راه طراحی این سایت آموختم در اختیار شما قرار دهم 

سیمای کلی دوران ظهور

روایات شریفه حاکى از این است که انقلاب و حرکت ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه  بعد از فراهم شدن مقدمات و آمادگیهاى منطقه اى و جهانى از مکه آغاز مى گردد...و طبق بیان روایات ، در سطح جهانى نبردى سخت بین رومیان (غربیها) و بین ترکان و یا هواداران آنها که ظاهرا روسها باشند بوجود مى آید، تا جائیکه به جنگ جهانى منجر مى گردد.اما در سطح منطقه دو حکومت هوادار حضرت مهدى علیه السلام در ایران و یمن تشکیل خواهد شد...که یاران ایرانى آن حضرت مدتى قبل از ظهور، حکومت خویش را تاءسیس نموده و درگیر جنگى طولانى مى شوند که سرانجام در آن پیروز مى گردند.و اندک زمانى پیش از ظهور آن بزرگوار در بین ایرانیان دو شخصیت ، با عنوان سید خراسانى ، رهبر سیاسى و شعیب بن صالح ، رهبر نظامى ظاهر شده و ایرانیان تحت رهبرى این دو تن ، نقش مهمى را در حرکت ظهور آن حضرت ایفاء خواهند نمود.اما یاران یمنى وى ، قیام و انقلاب آنان چند ماه پیش از ظهور حضرت بوده و ظاهرا ایشان در سامان بخشیدن به خلاء سیاسى که در حجاز بوجود مى آید همکارى مى نمایند. علت بوجود آمدن این خلاء سیاسى حجاز این است که شاه نابخردى از خاندان فلان ! که آخرین پادشاه حجاز مى باشد کشته شده و بر سر جانشینى او اختلاف بوجود مى آید به گونه اى که این اختلاف تا ظهور مهدى (ع ) ادامه خواهد یافت .آنگاه که مرگ عبد الله فرا رسد، مردم در جانشینى او نسبت به هیچکس به توافق نمى رسند و این جریان تا ظهور حضرت صاحب الامر همچنان ادامه مى یابد،                                                                                                                  ادامه دارد

فرشته و چشمه



من چو چشمه پاک و زلال بودم

و تو چون همیشه مغروروخودخواه

روزی که از کنارم گذشتی یادم هست

هنوز هم عطربهاری آن روزت صبح هنگام

دشت و صحرا را به خروش در می آورد

آرام کنارم آمدی و

رخسارت را در من به تما شا نشستی و

لبخندی زدی

آمدم بگویم که....

آرام از کنارم گذشتی

وعطر زیبای بهاریت مرا مدهوش کرد

در آن حال آرام صدایت زدم

ولی افسوس که صدایم پاسخی نداشت

شاید دیواری بین ما بود

دیواری از جنس فخر و غرور

و من ماندم و یار همیشه گیم

تنهایی

صبحدم همدمم نسیم بود

شب هنگام اشک و آه

و منتظر به راه

تا این بار با تمام وجود فریادت بزنم

سال ها گذشت...

روزی آمدی ز راه

با همان عطر دل انگیز بهاری

ولی رخساری پاییزی

کنارم آمدی و خود را به تماشا نشستی

در آن آب بی ریا

آمدم فریاد بزنم

ولی نه چه شد؟

با خشم

سنگی به سویم پرت کردی وهمچو باد از کنارم گذشتی

گناه من چه بود آیا گناهم این بود که با تو بی ریا بودم

آیا گناهم این بود که پاک بودم

و چهره حقیقی ات را نشانت دادم

ولی افسوس که سنگ رها شده به قلب و جان چشمه خورد

چشمه ای که گناهش عاشق شدن بود

چشمه آرام گریست

و آرام آرام چشم هایش را بست...



نوید  آمده  ست در قرآن و کتاب                  خواهد    آمد  مردی  از  شباب

مردی از نسل علی با نام مهدی                  گوید   د ر کنار  کعبه این خطاب

منم آن ناجی آن منجی عالمتاب                  منم نوردوعین فاطمه وقت حساب

منم  نور هدایت   در شب   تا ر                   منم مهدی  آن  خورشید عالمتاب

منم  چون ابراهیم   بت   شکن                    منم آن وعده  داده شده  در کتاب

هر که دستم  گیرد در این  زمان                  آن  یار باشد  از بهترین  صحاب

سخن کوتاه وهمین باشدختم کلام                عزیز فاطمه دستم بگیرروزحساب

التماس دعا

آزاد مردان مکتب عشق

                                             

                                                                          
سلام بر عزیزانی که از دل و جان گذشتند                                                                        

با خدای خویش پیمان بستند و رفتند

آنان که عالم تاب بودند در مکتب علم و کمال

با ما رسم عاشقی آموختند و رفتند

همانان که چون خورشید بودند در پس ابر

لحظهای از خود غافل نگشتند و رفتند

آزاد مردان صحنه عشق و وفاداری

با امام خویش بیعت کردند و رفتند

ای کاش بودند و می دیدند در این زمان

چگونه خونشان را پایمال کردند و رفتند

من گل همیشه بهار را دوست دارم
چون نمیگذارد دختر گل فروش در فصل
پاییزنا امید و دست خالی به خانه برگردد
من پرنده اسیر در قفس را دوست دارم
چون هنگامی که دلم میگیره و میرم لب
 پنجره و زل میزنم به افق قناری یادش میره
اسیره شروع به خوندن میکنه تا همدم
من باشه تو ناراحتیم.....                      
من اون آدمهایی رو دوست دارم که در اوج
ناراحتی نمی خواهند دیگران را هم ناراحت
کنند و همیشه یک لبخند روی لبشان هست.....           
من تنهایی رو دوست دارم چون در اوج
تنهایی به خودم میام می فهمم چه موقعیتی
داشتم و به کجا رسیدم و به کجا می خواهم
 برسم.........