نمی دانم از کحا شروع کن
نمی دانم برای آرامش دلم بنویسم یا برای او
او که سحنانم روح خسته و درد کشیده او را مثل همیشه عذاب داد.
سخنانی که از روی نا آگاهی بود.
او که تمام صحبتهای من را با صبر و تحمل می شنید.
از من کمک خواست وهنگامی که انتظار همدردی من را داشت
در جواب او گقتم:دیگه خیلی دیر شده
نوش دارو پس از مرگ سهراب دیگه فایده ای نداره...
ولی او مثل همیشه بردبار و صبور بودو هیچ نگفت
و من را در غم حانکاهی تنها گذاشت که او چرا در جواب
تلخ من هیچ نگفت و فقط سکوت کرد.
ولی شنیدم که پرنده ای مهاجر گفت که تو رسم معرفت را تمام
به جای آورده ای و حرف های تو او را هنوز عذاب می دهد.
خدایا امیدوارم اگر پرنده های مهاجر روزی او را دیدند برایش شرح 
حال من را بازگو کنند و بگویندکه هیچ وقت محبت های تو را فراموش 
نمی کندو این پریشان حال را ببخشد...ببخشد...ببخشد...     
 

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:40 ب.ظ

اگر به نام تو تمام شود آغاز ترین آغازها خواهد بود...آغاز ترین آغازها...

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:40 ب.ظ

قل لا تُسئَلون عَما اجرَمنا و لا نُسئَل عمّا تَعملون ( سبا – 25 )

بگو نه شما به خاطر جرم ما بازخواست خواهید شد و نه ما به خاطر آنچه شما کرده اید مورد سوال قرار خواهیم گرفت .

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ب.ظ

بعضی وقتها آدم بلد نیست کلمه ها را انتخاب کند برای گفتن بعضی جمله ها ......بعضی وقتها ..مثل اینوقتها که میشود و می آیی بی آنکه بدانی کدام پنجره دارد تو را به من هدیه میدهد عبور میکنی با آن همه قداست که در باد میپیچد حوالی گونه هایت ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:42 ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

و لَقد اوحَینا اِلی موسی اَن اسر ِ بعبادی فاضرب لَهم طَریقا فی البَحر یَبسا لا تَخاف دَرَََکا و لا تَخشی

و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه از شهر مصر بیرون بر و راهی خشک از میان دریا بر آنها پدید آور و نه از تعقیب بترس و نه( از غرق شدن ) اندیشه دار.

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:45 ب.ظ

اگر با همه عشق واخلاص واستقامت و بی باکی و هوشیاری و فداکاری و شایستگی و قدرت و هنرمندی خویش علیرغم قدرتهای ضد انسان و دشمن مردم، دستهای ابلیس و دستگاههای شرک و نفاق و کفر و بت پرستی بتواند "پیام "را به مردم خویش ابلاغ کند ٬ رسالت خویش را عمل کرده است " و اگر درست حرفش را بزند و حرف درست را بزند ٬دیگر "حرف "نزده است” عمل کرده است “. چون "عمل روشنفکر""حرف زدن "است ∙البته حرف داریم تا حرف ،حرفی که حرف میماند و حرفی که کلمه اش "گلوله "است و "مرکبش از خون شهید برتر است "!


[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:46 ب.ظ

آری ... لَختی درنگ باید ... اما افسوس نشاید ... هرگز ... باید از گذشته آموخت ... هر انسانی ... هر ملتی اشتباه می کند ... یا اشتباه در انتخاب یا اشتباه در پیمودن مسیر ... و گاه این اشتباه گران است ... گران ... انسان به اختیار انسان است ... حال یا اصلاح انتخاب باید یا اصلاح مسیر ... افسوس بر آنچه بودست و حال نیست یا می بایست باشد گره نگشاید ... حرکت باید ... حرکت ... همین

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:47 ب.ظ

دلم تنگست برای مهربانی هامان که به جُرم گناه های کبیره بر داری که اسمش را پاک کننده می گذارند به دار آویخته شد؛ برای لطافت و صافی دلهامان که تنها به جُرم نا صافیش در زندان ندانستن ها پوسید و خاک شد و برای دل گفته هامان که به جُرم خرافی بودنش بر صلیب و در بالای بوته های نفرتی غریب به دست جلاد سخت دندان گرد سوزانده شد و دل تنگم به خاطر اندیشه های پاکمان به جُرم بیگانه بودنشان یا آلوده ساختن اذهان در میدان شهر و در ملا عام گردن زده شد. آیا به راستی اینان گناهان ننوشته ما بودند؟



[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:48 ب.ظ

دیگر مجالی برای آسودن نیست ، راهی طولانی در پیش است و هوا هم که بارانیست ، باید حرکت کنم؛ باز می گویمتان : در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانید.
دیگر ملالی نیست جز دوری راه و هوای دل تنگی ابرها

نیمان یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:18 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد