با توجه به تاریخ دانشجویان
ایران زمین به جرات میتوان ادعا کرد
بعد از مردم فلسطین مظلومترین مردم زمان ما دانشجویان جهاد دانشگاهی استان یزد هستند
اما دلیلش....صبر کنید از اول قصه براتون بگم
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر خدا هیچ کس نبود
در دل ایران زمین یا همین دوروبراش شهری رویایی وجود داشت به نام یزد
شهری با مردمانی مهمان نواز ودوست داشتنی وصد البته قانع وبا محبت در
 دل این شهر رویایی قصری باشکوه وبی همتا قرار داشت نام این قصر جهاد دانشگاهی بود
کسانی که در این قصر بودند وقتی برای سیاحت و کار به شهرهای دیگرایران می رفتند
از قصر زیبای خود با غرور و افتخار تعریف می کردنداین قصروسعتش چندین
 هکتار زمین بود.حیات قصر باشکوه بود طوری که نمی توان تعریف کرد
حیات که نمی توان گفت باغی بود پر از گلهای شقایق ولا له و..وپرندگان بی مثال
قصر سالن غذا خوری داشت که هر چه اراده می کردی در آن برایت
 فراهم می شدصندلی های تمیز .میزهای تمیزتر والبته از مسئولین سالن
که دیگه نمیتوان تعریف کرد الگوی اخلاق وتربیت
در این قصر ملکه ای زندگی می کرد که همه در مقابل اخلاق وصبر
 وتواضع او سر تعظیم فرود می آوردند نام او ملکه صبا بود
در قصر قصه ما خدمتگذاران مردم قصر برای آنها از جان مایه می گذاشتند
در آنجا خبری از دزدی و زیرکار دررفتن وبی مسئولیتی ونقص و...نبود پادشاه
قصر به همراه وزیرانش هر روز صبح زود به محل رسید گی به امور می آمدند و
مشکلات خیل کثیری از مردم را حل می کردند
در این قصر زیبا همه سر وقت می آمدند وکارهای خود را به درستی انجام می دادند
و فقط ملکه صبای قصه ما به گفته پادشاه ودستیارانش بی مسئولیت وبی انظبا ط بود در شهر
 قصه ما جادوگری بود که محبوبیت ملکه صبا قصه ما را پیش مردم قصر نمی تونست تحمل کنه
پس جادوگر دست به کار شد تا اول محبوبیت او را پیش مردم قصر از بین ببردوسپس ملکه
 صبا را به دست  مردم که ملکه برای آنها زحمت بسیار کشیده بود از قصر به بیرون بیندازدو خودش
جای ملکه صبا را بگیرد وبین مردم قصر محبوب شودونقشه های خودش برای تصاحب قصر را انجام دهد
 پس نقشه شیطانی خود را پیاده کرد و......................... ..............قصه ملکه صبا ادامه دارد


این داستان اشاره به هیچ شخص خاصی ندارد
وبر گرفته از ذهن نویسنده است
کسانی که مایل هستند می توانند ما را با نظرات خود در ادامه داستان یاری دهند

نظرات 3 + ارسال نظر
خدائی دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:40 ق.ظ http://khodaei.blogsky.com

سلام
عزیزم تو با این نشونیهایی که از وبلاگ من در وبلاگ هود قرار دادی
مشخص که به وبلاگ من سر زدی
خوب لااقل نظرت برام می نوشتی
حالا کارای دیگت مهم نیست
خوب این هم ...
موفق باشی

خدائی دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 04:45 ق.ظ http://khodaei.blogsky.com

oh sorry

رز سفید دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 11:40 ق.ظ http://wwww.ghoroobesiahpoosh.blogsky.com

سلام علیرضا جان....ممنون عزیزم که یادی ازم کردی...بخدا بی وفا نیستم....انقدر این روزا درد و ناراحتی دارم که یادم میره به رفقا سر بزنم....شما ها بیایین پیشم...تنهام نذارین که خیلی تنها شدم....الان هم خیلی دلم میخواد زارزار گریه کنم...این بغض لعنتی داره خفم میکنه.....دارم میسوزم ولی کسی نمیفهمه....ببخش عزیزم خیلی بدم که ناراحتیام رو واسه دوستام میگم و کمی ناراحتشون میکنم....
در پناه حق باشی عزیزم....یا علی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد