سخن عشق



رویای باران می بینم
رویای باغ ها را در میان صحرای شن
از خواب بر می خیزم٬  با رویاهایی پوچ
رویای عشق می بینم٬  و زمان از دستانم می گریزد
رویای آتش می بینم
در رویایم دو قلب در هم می پیچند و هرگز نمی میرند
و در کنار آتش
سایه ها هوس انسانی را نقاشی می کنند
این گل سرخ شیرین صحرا
که سایه اش رازی نهان در خود دارد
این گل صحرا
شیرینیِ هیچ عطری این چنین آزارت نمی دهد
و حالا او باز گشته است
و چنین است که او منطق رویاهایم را ویران می کند
این آتش می سوزاند
در می یابم که به هیچ چیز شبیه نیست
رویای باران می بینم
چشم به آسمانِ بالای سرم می دوزم
چشمانم را می بندم
این عطر کمیاب شیرینی مست کننده ی عشق است
گل سرخ شیرین صحرا
این خاطره ی قلب ها و روح های پنهان است
این گل صحرایی
این عطر کمیاب شیرینیِ مست کننده ی عشق است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد